مشخصات
مولف | زینب علیزاده لوشابی |
ناشر | هنارس |
تصویرگر | حکیمه شریفی |
اجرا | دفتر طراحی هورام |
صفحه آرایی | زیبا کتاب |
نوبت چاپ | دوم-اسفند 1393 |
شمارگان | 5000 نسخه |
چاپخانه | زلال کوثر |
صحافی | صدرا |
شابک | 978-600-5946-67-3 |
جوامع الحکایات و لوامع الحکایات
کتاب قصه های پندآموز جوامع الحکایات و قابوسنامه دومین جلد از «مجموعه قصههای کهن، جوامعالحکایات و قابوسنامه» بوده و برای نوجوانان تدوین شده است. کتاب جوامع الحکایات و لوامع الروایات (به معنی گردآوردهای از داستانها و درخششهایی از بازگفتهها) اثر سدید الدین محمد عوفی که در حدود ۶۳۰ هجری قمری (نیمهٔ اول سده هفتم هجری) نوشته شدهاست و در ۱۳۶۳، با تصحیح و توضیحنویسی جعفر شعار منتشر شد.
این کتاب مجموعهای از داستانهای دارای نکات تاریخی، اخلاقی و مذهبی پر از لطیفههای پارسی و کتاب گوشهای از تاریخ تمدن و ادبیات جهان اسلام و ایران و یکی از بزرگترین مجموعههای داستانی قرن هفتم هجری قمری میباشد. این کتاب به عنوان مرجعی برای سایر دانشمندان و نویسندگان بعدی مورد استفاده قرار گرفتهاست.
کتاب در چهار بخش (قِسم) و مجموعاً یکصد باب تنظیم شدهاست. بخش اول شامل اتفاقات تاریخی است که از ابتدای آفرینش تا دوران خلفای عباسی پیش آمدهاست. مقصود نویسنده از جمعآوری داستانها در حقیقت بیان یک رشته معارف اخلاقی و پند و اندرز بودهاست.
بخشی از کتاب قصه های پندآموز جوامع الحکایات و قابوسنامه
زکریای رازی داشت به همراه شاگردهایش از کوچه ای رد می شد. او مردی حکیم و دانشمندد بود و شاگر های زیادی داشت. آن روز یکی از شاگرد ها سوال پرسیده بود و زکریا داشت جواب سوالش را می داد. ناگهان مردی با لباس های پاره پاره در حالی که می خندید جلوی آنها را گرفت.همه با یک نگاه فهمیدند که آن مرد دیوانه است. مرد دیوانه جلوی زکریای رازی آمد و مستقیم توی چشم هایش نگاه کرد و خندید. بعد هم بدون اینکه به کس دیگری نگاه کند، از آنجا رفت. زکریا به دیوانه حرفی نزد، ولی از رفتاار او ناراحت شد.
زکریای رازی وقتی به خانه برگشت، به خددمتکارش دستور داد جوشاندهای برایش درست کند. خدمتکار با تعجب پرسید: این جوشانده را برای چه کسی می خواهید؟
او جواب داد: برای خودم.
خدمتکار گفت: ولی آقا، شما این جوشانده را به دیوانه ها می دهید بخورند. چرا حالا خودتان می خواهید از آن بخورید؟
زکریا گفت: درست است، اما امروز برایم اتفاقی افتاد که بهتر است این جوشانده ها را بخورم.
خدمتکار پرسید: چه اتفاقی؟
زکریا جواب داد: امروز وقتی داشتیم با شاگردانم از کوچه رد می شدیم، دیوانه ای نزدیک ما آمد و از بین همه، فقط به من نگاه کرد و خندید. خدمتکار با تعجب پرسید: خوب چه اشکالی دارد؟ دیوانه ها از این کار ها زیاد می کنند. زکریا جواب داد: اگر او شباهتی بین من و خودش احساس نمی کرد و ذره ای دیوانگی در چهره من نمی دید، از بین آن آدم ها ابه من نمی خندید. انگار او همجنس خودش را شناخته بود. پس بهتر است تا دیوانه نشده ام، این جوشانده را بخورم. هر انسانی به سمت کسی می رود که بین خودش و او شباهتی احساس کند، با حرف زکریا، خدمتکار به فکر فرو رفت و مشغول آماده کردن جوشانده شد.
در صورتی که مایلید میتوانید کتاب قصه های پندآموز جوامع الحکایات و قابوسنامه را از سایت پیشنهاد عالی تهیه کنید.
به ما اعتماد کنید:
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.